امکان علم دینی (علوم طبیعی و علوم انسانی) – بخش اول

دکتر مهدی گلشنی

بحث در امکان علم دینی است و اینکه چرا این موضوع در زمان ما اهمیت و ضرورت دارد. وقتی به تمدن اسلامی نگاه می‌کنیم، صحبت از این نیست که این علم است و آن دین؛ بلکه عالمان، تحصیل علم را بخشی از دینشان تلقی می‌کردند. حتی وقتی سراغ علم جدید در جهان غرب می‌رویم، در دوره نیوتن[۱] و لایب­ ­­نیتس[۲]، همین تلقی از تحصیل علم حاکم است. کلمات بسیار صریحی از نیوتن وجود دارد که علمش را عبادت تلقی می‌کند و هدف خودش از کار علمی را شناخت آثار صنع الهی و معرفی آن به مردم می‌داند.

تقریباً یک صدسال بعد از نیوتن،‌ این جریان عوض می‌شود. علم رشد می‌کند و رشد صنعت، مبتنی بر علم جدید و احساس استغنا از همه‌چیز جز علم صورت می‌گیرد.‌ از این زمان، برداشتی از علم مطرح می‌شود که اکنون نیز بر جهان حاکم است: علم در جهت کسب قدرت و ثروت و فارغ از خدا و معنویات؛ یعنی همان چیزی که اسمش را علم سکولار می‌گذارند.

امروزه برخی علم را امری عینی و مبتنی بر شواهد می‌دانند و در مقابلش دین را یک امر ذهنی و مبتنی بر مرجعیت وحی تلقی می‌کنند. در نتیجه علم و دین را کاملاً متفاوت می‌بینند. مکاتب مختلفی درباره رابطه علم و دین مطرح ‌شده­ است که برای سهولت، تقسیم‌بندی ساده ایان باربور[۳] را ذکر می‌کنم و مشکلات هر یک را می‌گویم تا مقدمه­ای باشد برای بیان آن چیزی که مدنظرمان است.

ذکر این نکته لازم است که در مورد رابطه علم و دین، همان دیدگاه‌هایی که در جهان اسلام وجود دارد، در مسیحیت و یهودیت هم هست. من یک استقصاء نسبتاً کاملی در این مورد کرده‌ام و در کنفرانس‌های علم و الهیات اروپاییان و آمریکاییان هم شاهد بوده‌ام که بعضی از عالمان یهودی یا مسیحی، برداشتشان از رابطه علم و دین مثل ماست.

تقسیم‌بندی علم و دین از منظر باربور

در تقسیم‌بندی باربور، چهار رویکرد راجع به رابطه علم و دین مطرح است: تعارض، استقلال، گفتگو و یکپارچگی.

۱. تعارض

 دو گروه قائل به تعارض علم و دین هستند: یکی افراطیون مذهبی و دیگری مادیون. افراطیون مذهبی جز کتاب مقدس برای چیز دیگری شأنی قائل نیستند.‌ آن‌ها در محیط ما هم بوده‌اند و هنوز هم هستند. گروه افراطی دیگر، مادیّون هستند که هیچ شأنی برای غیر ماده قبول ندارند و بنابراین خداباور هم نیستند.‌ آن‌ها می‌گویند همه‌چیز را می‌شود با فیزیک و شیمی توضیح داد. مونو[۴] عالم فرانسوی می‌گوید: «هر چیزی قابل تحویل به تفاعلات مکانیکی واضح است. سلول ماشین است، حیوان ماشین است و انسان هم یک ماشین است.»

‌ بنا بر رویکرد دوم، علم همه‌چیز را توضیح می‌دهد و ما به چیزی غیر از علم پوزیتیویستی نیاز نداریم؛‌ یعنی علمی که همه داده‌هایش از مشاهدات حسی و تجربی به دست می‌آید.‌ این‌ها در دهه اخیر به دلایلی خیلی قدرت گرفتند، چون ابرقدرت‌ها می‌خواهند پایه دین را سست کنند تا بتوانند بر دیگران غلبه کنند. از همین جهت است که در این دهه اخیر، رسانه‌های مشهور اشخاصی مثل داوکینز[۵] و هاوکینگ[۶] را ترویج می‌کنند.

۲. استقلال

‌ در نظر این‌ گروه که اکثریت جامعه ما را نیز تشکیل می‌دهند، علم یک حساب دارد و دین یک حساب دیگر. دلایل این‌ گروه مختلف است؛ مثلاً می‌گویند خدا با وحی شناخته می‌شود و طبیعت با حواس و عقل. بنابراین هر کدام روش متفاوتی دارند.

دلیل دیگرشان این است که زبان علم پیش‌بینی و کنترل است و زبان دین نیایش و عبادت. از نظر آن‌ها قلمرو علم مطالعه طبیعت است و قلمرو دین اخلاقیات. بعضی از مهم‌ترین عالمان در جهان اسلام نیز سخنشان این است که ما فقط آن بخش اخلاقی دین را برای علم نیاز داریم تا از کارهایی که موجب تخریب محیط‌زیست یا نابودی انسان‌ها می‌شود جلوگیری شود، اما بقیه بخش‌های علم روز درست است.

دلیل دیگری که برای استقلال علم و دین می‌آورند، این است که علم می‌پرسد «چه؟» و «چگونه؟» و دین می‌پرسد «چرا؟». بنابراین سؤالات این دو نیز متفاوت است. بنابراین چون علم و دین در یکی از این جهات یا در همه آن‌ها متفاوت‌اند، از هم مستقل هستند.

۳. گفتگو

دیدگاه دیگر از آن کسانی است که معتقد به گفتگوی بین علم و دین هستند. علم می‌تواند از جهاتی روشنی‌بخش باشد و دین نیز از جهاتی دیگر و لذا می‌توانند با هم گفتگو داشته باشند. به ‌علاوه، توازی‌هایی هم بین این‌ها وجود دارد. علم صرفاً استدلالی نیست و دین هم صرفاً وابسته به مرجعیت وحی نیست. برای دین هم شواهد تجربی وجود دارد و عده‌ای اعتقادشان به خدا را از راه تجربه شخصی به دست می‌آورند. به ‌طور خلاصه،‌ سخن این دسته این است که تعامل علم و دین با هم، هر دو را از افراط‌وتفریط بر حذر می‌دارد.

۴. یکپارچگی

عده‌ای می‌گویند که هم دین و هم علم ارتباط بین اجزای مختلف جهان را می‌جویند و باید نهایتاً یکی شوند. دین می‌تواند به بعضی سؤالاتی که در علم مطرح می‌شود و خود علم جواب آن‌ها را ندارد، پاسخ گوید. آرتور شالو[۷] فیزیکدان برنده جایزه نوبل فیزیک می‌گوید: «سؤالات مربوط به مبادی را باید تا آنجایی که توانایی و علایق علما اجازه می‌دهد، دنبال کرد. اما جواب‌ها هرگز نهایی نخواهند بود و سؤالات عمیق‌تر باید نهایتاً به دین ارجاع داده ­شود.»

بعضی از این‌ گروه صریحاً معتقدند که نهایتاً علم و دین یکی خواهند شد. مثلاً پلانک[۸] می‌گوید: «اول دین خداست و آخر علم او؛ یعنی بالاخره در علم به خدا می‌رسیم.» من از یکی از کیهان‌شناسان بزرگ معاصر شنیدم که می‌گفت: «من در پنجاه‌سالگی به خدا رسیدم. زیرا دیدم نمی‌توانم جواب همه سؤالاتم را از فیزیک بگیرم.»

نقد تعارض میان علم و دین

من در مقاله مفصلی توضیح داده‌ام که علم و دین با هم متعارض نیستند و یک فرهنگ مشترک دارند که مواردی از آن را اجمالاً ذکر می‌کنم.

نقش ایمان در دین و علم

در دین ایمان مطرح است؛ اینکه شما به خدا و رسالت پیامبر اعتقاد داشته باشید. البته ادله‌ای هم در سطح فلسفی آورده­ می‌شود، ولی نهایتاً این ایمان است که شما را در عبادات پایدار می‌کند. اما در علم هم ایمان مطرح است. شما بعضی چیزها را در علم به ‌صورت ایمانی می‌پذیرید. همسر دیراک[۹] فیزیکدان معروف‌ می‌گوید که شوهر وی زیبایی قوانین فیزیک را به ‌صورت یک ایمان قبول داشت؛ یعنی زیبایی قوانین طبیعت برای او به ‌صورت یک امر ایمانی شده ­بود. شما در علم می‌پذیرید که این جهان قانونمند است، درصورتی‌که همه جهان را ندیده‌اید و فقط بخشی از زمین را دیده‌اید و نهایتاً پیام‌هایی به ‌صورت نور از سیارات و کهکشان‌ها دریافت کرده‌اید. فرض دیگری که می‌کنید این است که می‌شود جهان را با ریاضیات توضیح داد. این فرضیات هیچ ‌کدام قابل اثبات علمی نیست.

نقش الهام در دین و علم

نکته دیگری که مشترک بین علم و دین است، الهام است. مسلمانان و مسیحیان و یهودیان همگی اعتقاد به وحی دارند؛ ولی در خود قرآن هم مسئله الهام مطرح است که درجه نازله وحی است؛ یعنی در مواضع خاصی به بندگانی که پیغمبر هم نبودند الهام ­شده ­است: «وَأَوْحَینَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ»[۱۰]؛ به مادر موسی گفتیم که او را شیر بده.

الهام این است که چیزی مثل یک جرقه، یک مرتبه به ذهن شما برسد.‌ این در عصر ما به شهود معروف است و مورد پذیرش بعضی از مهم‌ترین علمای قرن حاضر نیز هست.‌ آن‌ها معتقدند که بعضی از مهم‌ترین کشفیاتشان از طریق الهام بوده ­است. ماه‌ها درباره چیزی فکر می‌کردند و یک مرتبه جرقه‌ای در ذهنشان زده‌شده­ و کل مسئله حل ‌شده ­است.‌

چارلز تاونز[۱۱]، برنده جایزه نوبل در فیزیک که کاشف لیزر بود، می‌گوید که وی سال‌ها روی یک مسئله فکر می‌کرد. یک روز صبح مثل اینکه جرقه‌ای بپرد، کل آن مسئله برای او حل ‌شده ­است. او مثال آن شیمیدان معروفی را می‌آورد که کنار بخاری نشسته بود و چرتش برد. در عالم خواب دید که ماری دمش را در دهان خود کرد و یک حلقه تشکیل ­داده ­است. به محض آنکه از خواب بیدار شد، مسئله حلقه بنزن را با الهام از آن خواب حل کرد. تاونز چون یک مسیحی کاملاً معتقد بود،‌ می‌گفت ما وحی و الهام را می‌گذاریم برای پیامبران و در مورد غیر پیامبران اسمش را می‌گذاریم شهود. ابن‌سینا هم در اشارات به این پدیده اشاره دارد و آن را حدس می‌نامد.

هویل[۱۲] فیزیکدان ملحد بسیار معروفی است که به الهام اعتقاد داشت و آن را یک علامت کیهانی می‌دانست که به مغز عالم می‌رسد. او می‌گوید که بین دو شهر انگلیس در حال رانندگی بود که یک‌مرتبه مسئله‌ای که سال‌ها درباره آن فکر می‌کرد، برایش حل شد.

مطلق نبودن علم

در نیمه دوم قرن بیستم، فلاسفه علم مسئله‌ای را مطرح کردند به نام «تعین ناقص نظریه‌ها به وسیله داده‌های تجربی»­­؛ یعنی شما از تعدادی داده تجربی، نمی‌توانید به ‌صورت متعین به یک نظریه برسید. همواره نظریه‌های موازی در کار خواهند بود که آن تجربه‌ها را توجیه می‌کنند و توضیح می‌دهند.

پلانک می‌گوید که اگر راجع به مطلق بودن چیزی در علم برای شما صحبت کردند، آن را نپذیرید. مطلق امروز، مطلق صدسال آینده نیست. سخن او این نیست که در علوم مطلق‌ها وجود ندارد، پس بروید سراغ نسبیت؛ بلکه حرفش این است که علوم به ‌تدریج افزایش پیدا می‌کنند و واقعیات طبیعت را به ‌تدریج بیشتر و بیشتر می‌فهمید. روزی فقط اتم را می‌شناختیم. بعد فهمیدیم که ‌اتم هسته دارد. بعد از چند سال فهمیدیم هسته ‌اتم از پروتون و نوترون تشکیل ‌شده ­است. سی سال بعد فهمیدیم که خود پروتون و نوترون هم از تعدادی ذرات تشکیل‌ شده‌اند.

آن حدس اولی اشتباه نبود. در یک سطح فقط اتم را می‌بینید. یک مقدار که با انرژی‌های بیشتر کارکنید، هسته ‌اتم را هم تشخیص می‌دهید. این مطلب نسبی‌گرایی را به دنبال نمی‌آورد. مسئله این است که کل علم ما مطلق نیست و همواره چیزهایی به آن اضافه می‌شود؛ بنابراین این تفاوت‌هایی که بین علم و دین قائل شده‌اند، درست نیست.

[۱]. Sir Isaac Newton; 1642-1727

[۲]. Gottfried Wilhelm Leibniz; 1646-1716

[۳]. Ian Graeme Barbour; 1923-2013

[۴]. Jacques Momod; 1910-1976

[۵]. Clinton Richard Dawkins; 1941-

[۶]. Stephen William Hawking; 1942-2018

[۷]. Arthur Leonard Schawlow; 1921-1999

[۸]. Max Karl Ernest Planck; 1858-1947

[۹]. Paul Adrien Maurice Dirac; 1902-1984

[۱۰]. آیه ۷ سوره قصص

[۱۱]. Charles Hard Townes; 1915-2015

[۱۲]. Fred Hoyle; 1915-2001

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.