بحث ما تحلیل جامعهشناختی علم مدرن با نظر به نقصانها و مشکلاتی است که در فرایند توسعه و بسط خود پیدا کرده است. به عنوان مقدمه، ابتدا مطالبی درباره معنای تحلیل جامعهشناختی علم و معرفت و پیامدهای این نوع فهم بیان میشود.
در یک بیان کلی، نگاه جامعهشناختی به علم، یعنی نگاه از منظر تعاملاتی که علم با جامعه از دو وجه دارد: هم از حیث تبعات و آثاری که جهان اجتماعی با تمام حواشی، ضمایم و حوزههای آن مثل اقتصاد، سیاست و فرهنگ بر علم دارد؛ و هم از جهت تأثیر و تأثراتی که خود علم بر وجوه مختلف جهان اجتماعی میگذارد. البته این نگاه، ابعاد متکثری دارد که به برخی وجوه آن اشاره میشود.
بخشی از مباحث این حوزه، مربوط به این است که حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و یا دین، چه تأثیری بر علم دارد. در خود علم هم مباحث زیادی وجود دارد؛ مثلاً اگر علم را به عنوان یک نهاد در نظر بگیریم، عالمان علوم، روشهای توزیع و انتشار علم و مؤسسات علمی و دانشگاهی، برخی از جنبههای مختلفی هستند که در جامعهشناسی علم باید ارتباط آنها را با جنبههای مربوط به حوزه اجتماعیات بررسی کنیم. به عنوان مثال، در زمینه ارتباط علم با سیاست، تأثیر فلان حزب در توسعه علم به طور کلی و یا توسعه یک علم خاص چگونه است؟ تأثیر و تأثری که ایدئولوژیها در فرایند بسط، توسعه و یا تغییرات علم دارند، چگونه است؟ تحولات و رخدادهای سیاسی مثل کودتا و انقلاب، در بسط و توسعه علوم چه نقشی دارند؟ ارتباط این امور، در حوزه جامعهشناسی علم باید بررسی شود.
دو نوع نگاه به علم
در اینجا باید به یک نکته مهم توجه داشته باشیم تا بحث جامعهشناسی علم مدرن، در بنیادیترین وجوه آن درک شود و آن تفاوت میان دو نوع نگاه و تلقی از علم است. اگر ما نگاه اجتماعی به علم را در تقابل با نگاه مطلق و خالص به علم در نظر بگیریم، روشن میشود که چه انتظاری از این بحث میتوانیم داشته باشیم.
نگاه معرفتی-منطقی محض به علم
تلقی خالص و مطلق به علم، یعنی نگاهی که صرفاً بر خود علم تأمل و تمرکز میکند؛ بدون اینکه جهان پیرامون آن را در نظر بگیرد. این دید، یک نوع فهم از مسئله به ما میدهد که در درک ایدئال ما از علم منعکس است و به طور مشخص، درک سنتی ما از علم اینگونه است. در این دیدگاه، جهان علم، جهان بستهای است که خوداتکا، مستقل و بری از جهان عینی است. علم در یک جهان اثیری و انتزاعی ظاهر میشود، شکل میگیرد و به پیش میرود؛ بنابراین فرایند حصول علم، فرایند حقیقتیابی بوده و بری از هر امر دیگری است که بر حقیقتیابی آن خدشه وارد کند.
علم در جهانی شکل میگیرد که نه انگیزهها، تعلقات و علایق آدمها و نه ویژگیهای فرهنگی، تمدنی و تاریخی در آن مؤثر نیست. جهان علم چنین جهانی است که در همه ابعاد خود، چه در بعد روششناختی، چه در بعد معرفتشناختی و چه در نظریات مربوط به خود، مستقل از جهان اجتماعی است. هر تغییری که در جهان اجتماعی و یا شخص عالِم صورت بگیرد، در فرایند علم یابی تأثیری ندارد. گویا اصلاً چنین جهانی وجود ندارد و چنین تغییراتی در آن رخ نمیدهد یا جریان علم یابی، در جهانی مستقل و بیرون از جهان عینی اتفاق میافتد.
در این نگاه، تفاوتی نمیکند که شما مسیحی یا مسلمان باشید؛ شما در دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در تمدن باستانی علماندوزی کنید و یا در تمدن کنونی. گویا کسی که در این جهان است، ارتباطات و پیوندهایش با جهان بیرون قطع است. نگاه معمول ما به علم، اینگونه است.
نگاه اجتماعی به علم
در نگاه اجتماعی، به پیوندهایی توجه میشود که علم با عالِم، با نهاد علم و دیگر مقولات بیرونی دارد. در نگاه جامعهشناختی به علم، فرض این است که اصولاً برخلاف آن نگاه فلسفی یا انتزاعی، جهان علم فرورفته در جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم و از وجه مادی تا وجوه فرهنگی حیات ما را شامل میشود. جهان علم، در تعامل تنگاتنگ با جهان اجتماعی قرار دارد. البته در این تلقی، یک جهان بیشتر وجود ندارد، نه اینکه یک جهان علم داشته باشیم و یک جهان غیر علم.
در نگاه جامعهشناختی به علم، اگر چنین تعاملی میان جهان اجتماعی و جهان علم وجود نداشته باشد، اساساً علم ممکن نیست. تفاوت این دو نگاه را از همین جا باید درک کرد. در نگاه قبلی، اگر شما در مقام علم یابی، تعاملی با جهان عینی داشته باشید گویی اساساً علم و حقیقتیابی ناممکن میشود.
در ماجرای مشهورِ علامه حلی، در یک مسئله فقهی درباره چاه فاضلاب به ایشان رجوع شد. در گذشته که مردم از چاه آب استفاده میکردند، مسائل بسیاری در مورد آن به وجود میآمد و لذا یکی از مسائل عمده کتاب طهارت در فقه گذشته ناظر به آن بود. مثل اینکه اگر چاههای فاضلاب، در نزدیکی چاههایی که از آن برای خوردن و شستوشو استفاده میکنند، قرار داشته باشد، آیا این موجب آلودگی آن آبها میشود؟ یا اینکه اگر حیوانی در چاه افتاد و مرد، آب چاه چگونه پاک و طاهر میشود؟ وقتی این سؤال را از علامه حلی میپرسند، ایشان اول چاه آب خانه خودش را پر میکند. ازنظر ایشان، انجام ندادن این کار، ممکن است باعث شود تا منافع شخصیشان اثرگذار باشد و اجتهاد درستی صورت نگیرد.
اینکه این کار درست است یا نه، در جای خودش باید بحث شود و اتفاقاً مرتبه بالایی از فقاهت و کار علمی میطلبد؛ اما غرض من از این مثال، توجه دادن به این نکته است که از منظر نگاه سنتی، هر گونه تأثیر و تأثر از جهان عینی منشأ انحراف است؛ چون جهان علم یابی بری از جهان عینی است و در فضای مطلق انتزاعی و مجرد جریان پیدا میکند. بنابراین اگر شما بخواهید عالم خوبی باشید و به درستی علمورزی کنید، باید تا حدی که میتوانید پیوندهای خود با تمام جهات و حوزههای جهان عینی قطع کنید؛ چه از سنخ سیاست، چه از سنخ اقتصاد، چه از سنخ خانواده و چه از سنخ فردی.
در مقابل این نگاه، نگاه اجتماعی به علم معتقد است که شما بدون ارتباط وثیق و تنگاتنگ با جهان اجتماعی، نمیتوانید علمی به دست آورید. یعنی صرفنظر از اینکه قطع این ارتباط ممکن نیست، مطلوب هم نیست. حتی بر فرض امکان، قطع این ارتباط، فرایند علماندوزی و حقیقتیابی را دچار خدشه میکند. بنابراین آنچه در یک نگاه شرط تحقق علم است، در نگاه دیگر، مانع تحقق درست علم است. این دو نگاه کاملاً در مقابل هم قرار دارد. مطابق نگاه اجتماعی، نهاد علم در درون جهان عینی قرار دارد و بخشی از آن است. جهان علمی، پیوند جوهری و وجودی با بخشهای دیگر دارد و علم یابی با همین ارتباط پیش میرود.