ماهیت علوم انسانی مدرن – بخش دوم

دکتر حمید طالب‌زاده

0

مرگ آگاهی، یگانه‌ راه عمل به عهد الهی

چه کسی می‌تواند از این تعیّنات دربیاید و آن را به مقصد برساند؟ کسی که نگران باشد که فرصت محدود است و باید آن را به مقصد برساند. پس فقط عهد و آزادی و الزام نیست؛ بلکه وقتی این‌ها شکل گرفت، فرد باید بتواند به نحوی از این تعیّنات فراتر برود تا آن عهد را ایفا کند و این وقتی حاصل می‌شود که متوجه باشد که فرصت کوتاه است؛ یعنی به مرگ فکر کند. وقتی یاد مرگ پیش آمد، از تعیّنات فراتر می‌رود. توجه به معاد و توجه به آخرت، یگانه ‌راه و یگانه ‌اصل عبور از تعیّنات است.

پس عهدی که با خدا بسته ‌شده ­است، از یک ‌طرف ریشه در آزادی دارد و از طرف دیگر به مرگ آگاهی منتهی می‌شود؛ «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طالِبٍ انَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّهِ»[۱] والله علی‌ بن ‌ابی‌طالب به مرگ مأنوس‌تر است تا طفل به سینه مادرش. این حقیقت وفای به عهد هست. این تعهد که تعهد الهی و دینی است، با آزادی شکل می‌گیرد و به سمت معاد می‌رود و با معاد به کمال خودش می‌رسد. این معنای عهد دینی است. آزادی در صقع و کنه بشر است و با این آزادی وارد در الزام و با این ورود در الزام، متوجه مرگ و آخرت می‌شود و به این وسیله، از این عالم عبور می‌کند و رد می‌شود.

علوم متناسب با عهد الهی

این عهد، علومی متناسب با خود را ایجاب می‌کند. برای اینکه این افق شکل بگیرد و امکانات در آن به فعلیت برسد، علومی لازم است؛ علومی که اعتقادات و افکار انسان را شکل دهد. این علوم مثل علم کلام، علم اخلاق و علم فقه، حافظ تعهدند. اگر این‌ها نباشد، انسان نمی‌داند چگونه باید عمل کند. انسان با این علوم، می‌تواند از عهد خودش مواظبت کند.

عهد عتیق یعنی کتاب تورات که در آن کتب انبیاء بنی‌اسرائیل (علیهم‌السلام) وجود دارد. چرا به این کتاب، عهد عتیق می‌گویند؟ چون عهدی است که بشر به واسطه موسی (علیه‌السلام) و انبیاء بنی‌اسرائیل (علیهم‌السلام) با خدا بسته است. عهد جدید یعنی کتاب انجیل؛ یعنی عهد تازه‌ای که با مسیح شکل‌گرفته است. این دو کتاب را می‌گویند عهدین. پس آنجا هم صحبت از عهد بوده ­است.

اما عهد شکستن هم کار بشر است؛ چراکه در ذاتش آزاد است و همان‌طور که عهد می‌بندد، عهد می‌شکند. وقتی پیمانی را شکست، تمام امکاناتی که در آن پیمان بود و آن افقی که با آن پیمان بود، همه به تاریکی و محاق می‌روند. اگر کتابی خریدید و خواندید، امکانات آن بر شما مکشوف می‌شود؛ ولی اگر آن را گذاشتید در قفسه، در این صورت امکانی که در کتاب بود، بر شما پوشیده می‌ماند. پس اگر بشر عهدی را شکست، جمیع امکاناتی که با آن عهد در آن افق پدیدار می‌شود، همه آن‌ها به تاریکی می‌رود.

عهد تجدد، عهد با اجتماع

بشر عهد عتیق داشت و عهد جدید، ولی این دو عهد را شکست و در عهد تجدد وارد شد. تجدد عهد است، عهدی تازه. بشر، بی عهد زنده نیست. بشر بی عهد بشر نیست. بشر بی عهد، همج رعاع است؛ مثل حیوانات است. این آزادی، آزادی بدون تعیّن نیست. آزادی بدون تعیّن معنا ندارد. اگر کسی گفت من آزاد و مختارم، اما هیچ‌ کاری و هیچ انتخابی نمی‌کنم، آیا می‌شود به او گفت که تو مختار و آزادی؟ آزادی باید ظهور کند. آزادی در انتخاب ظهور می‌کند. وقتی چیزی را انتخاب کردید، روی به‌ سوی او کردید و به آنچه غیر اوست پشت کردید، آزادی معنا پیدا می‌کند. پس اگر انسان عهد می‌شکند، دیگر نمی‌تواند دست روی دست بگذارد و بگوید ما شکستیم و تمام شد. بلکه عهد جدیدی می‌بندد. به این می‌گویند تصمیم. تصمیم ریشه‌اش از اصم است، یعنی کر. تصمیم گرفتن یعنی کر کردن. آدمی‌کش تصمیم می‌گیرد، خودش را نسبت به هر چیزی غیر از آنچه که اختیار­ کرده ­است، کَر می‌کند.

این عهد تجدد از دوره جدید و از قرون جدید شکل ‌گرفته است. این عهد با چه کسی بسته ‌شده­ است؟ این بشر با چه کسی عهد بسته است؟ در ابتدا ظاهر نبود که این عهد جدید با چه کسی بسته ‌شده ­است؛ تا وقتی که ژان ژاک ‌روسو کتاب قرارداد اجتماعی را نوشت. آن‌وقت معلوم شد که انسان با جامعه قرارداد و پیمان بسته است. انسان با اجتماعی که در آن خدا حضور ندارد، عهد بسته است. بشر با هویت اجتماعی خود عهد ­بسته ­است، نه با هویت الهی خویش. بشر با بشریتش عهد ­بسته ­است، نه با الهی ‌بودنش.

امیل دورکیم جامعه‌شناس بزرگ مدرن، در کتاب «جامعه‌شناسی و فلسفه» صریحاً می‌گوید که فرد مؤمن خود را در برابر خدا مسئول می‌داند و از او آنچه را که نیاز دارد می‌طلبد و روح خود را به او می‌سپارد؛ اما اکنون همه آنچه را که درباره خدا گفته می‌شود، درباره اجتماع می‌گوییم؛ یعنی انسان مدرن، آنچه را که می‌خواهد از جامعه می‌خواهد؛ در مقابل جامعه رکوع می‌کند، نیازهای خودش را در جامعه می‌جوید، یعنی در وجه بشری خودش. هگل فیلسوف بزرگ دوره مدرن، می‌گوید تا الآن نماز صبح واجب بود، از اکنون به بعد، خواندن روزنامه صبح واجب است؛ یعنی اکنون امر الهی به امر سیاسی و امر اجتماعی تحویل ‌شده­ است. این متفکران بزرگ می‌گویند ما انبیاء دوره جدیدیم. پس اگر در گذشته با پیامبران عهد بسته می‌شد، الآن با متفکران، فیلسوفان، اندیشمندان و سیاستمداران عهد بسته می‌شود. این‌ها واسطه عهد هستند. بشر به واسطه این‌ها یک چیز دیگری می‌شود. پس عهد تازه‌ای در میان آمد.

این عهد تازه، یعنی عهد با بشر و عهد با اجتماع چه افقی باز کرد؟ با این عهد جدید، افق قبلی بسته شد و افق تازه‌ای باز شد. هر عقد و قراردادی امکاناتی در پیش روی ما باز می‌کند. اگر انسان با اجتماع قرارداد بست، چه اتفاقی می‌افتد؟ این امکان برای او باز می‌شود که در جهان تصرف کند. تصرف یعنی تغییر دادن، عوض کردن و از آنِ خود کردن. تصرف کردن یعنی در چیزی دگرگونی ایجاد کردن و آن را مال خودکردن. در این عهد، انسان دیگر پروای الوهیت ندارد. اگر پروای الوهیت داشت، می‌دانست که هر چیزی در جهان صاحب دارد؛ طبیعت، انسان‌ها و حیوانات همه صاحب دارند. اگر در دین گفته می‌شود که شما نمی‌توانید سر یک گوسفند را ببرید، مگر به اذن‌الله، یعنی تا به اسم خدا التجا و رجوع نکنی، نمی‌توانی سر این حیوان را ببری و گوشتش حرام می‌شود. خدا می‌خواهد بگوید که این حیوان هم موجودی مثل تو است و صاحب دارد و بدون اینکه من اجازه دهم، نمی‌توانی سر آن را ببری و از آن استفاده کنی. بنابراین باید رجوع شود به صاحبش و اگر او اذن داد حلال می‌شود. دکارت می‌گفت که حیوانات ماشین هستند و همان رفتاری که شما می‌توانید با سنگ داشته باشید، می‌توانید با یک گاو و با یک گوسفند داشته باشید. این نگاه متفاوت است و در آن عالم، بی‌صاحب هست.

وقتی عهدت را با صاحب عالم شکستی، خودت می‌شوی صاحب عالم. بنابراین من طرحی می‌افکنم تا جمیع زوایای جهان را از آن خود کنم. تصرف همیشه بوده­ است و امر تازه‌ای نیست. انسان‌ها در طول تاریخ تصرف می‌کردند: کشاورزی می‌کردند و در زمین تصرف می‌کردند؛ دامداری می‌کردند و در حیوانات تصرف می‌کردند؛ خانه می‌ساختند، سلاح جنگی می‌ساختند و طبیعت را از آن خودشان می‌کردند. بنابراین تصرف سابقه طولانی دارد. اگر گفته می‌شود بشر در عهد تجدد تصرف می‌کند، تصرفی تازه است که با گذشته تفاوت دارد.

بعضی‌ها به سادگی می‌گویند قرآن کریم هم فرموده ­است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا»[۲] ما همه‌چیز را در زمین و آسمان برای شما خلق کردیم؛ یعنی شما می‌توانید از آن‌ها استفاده ­کنید. بعد می‌گویند چرا شما می‌گویید که مدرنیته در امور تصرف می‌کند؟ باید توجه داشت که تصرف دو نوع است: یک‌وقت تصرف در وجود اشیاء می‌کنید و یک‌وقت تصرف در ماهیت اشیاء. آن تصرفی که در عهد الهی امکان‌پذیر است، تصرف در وجود اشیاء است؛ یعنی شما یک چیز را برمی‌دارید و در آن تغییر می‌دهید و از آن استفاده ­می‌کنید. صنعت زره و بسیاری از صنایع را انبیا به بشر یاد ­داده‌اند، اما این تصرف، تصرف در وجود اشیاء است، یعنی تغییر دادن موجودات در حدود مجاز و استفاده کردن از آن‌ها. بنابراین بر روی شتر نباید هر چه قدر که خواستیم بار کنیم. هر چیزی را نمی‌شود ذبح کرد. نمی‌شود از هر چیزی همان‌طور که خواستیم استفاده­ کنید. اما این تصرفی که در عهد تجدد رخ ­داده­ است، تصرف در ماهیت اشیاء است؛ یعنی اینکه موجودات چیز دیگری می‌شوند و ماهیتشان عوض می‌شود. در این تصرف، همه موجودات ماهیتشان بشری می‌شود و همه‌چیز به شکل بشری درمی‌آید. بشر خودش را در همه‌چیز می‌بیند و همه‌چیز را مبدل به امتداد خودش می‌کند. به این می‌گویند تکنیک.

تکنولوژی تحول ماهوی همه موجودات به امتداد وجود بشر و ماهیت بشر است. این سنخ تصرف است که در تاریخ نظیر ندارد. در تاریخ، تکنولوژی به این معنا وجود نداشته است که در آن، همه‌چیز مبدل به‌ صورت بشری شود. با این اتفاق، جهان مبدل به ماده می‌شود برای اینکه صورت بشری در آن حلول کند.

عهد تجدد، عهد تصرف، عهد تکنیک و عهد توسعه است. امروز مفهوم «توسعه» برای ما یک مفهوم بدیهی است. تمام کشورهای جهان به توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته و درحال‌توسعه تقسیم می‌شوند. ما با یک ملاک واحد، همه جوامع را دسته‌بندی می‌کنیم. بنابراین مفهوم توسعه اصل است. امروز هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بگوید که من توسعه نمی‌خواهم. ممکن است که توسعه‌نیافته باشد، اما نمی‌تواند بگوید توسعه نمی‌خواهم؛ چون اگر از این قافله عقب بماند، متلاشی و نابود می‌شود. مفهوم توسعه از کجا آمده ­است؟ چرا در گذشته این مفهوم وجود نداشت و حال این‌قدر بدیهی است؟ به خاطر اینکه این امکان و عهد جدید است. وقتی عهدی پیدا شد، درباره‌اش سؤال نمی‌شود. وقتی در درون یک چیزی واقع شدی، دیگر از آن سؤال نمی‌کنی. وقتی می‌توانی از چیزی سؤال کنی که از آن بیرون بیایی و آن را در مقابل خودت قرار دهی. ما چشم که باز می‌کنیم، در توسعه متولد می‌شویم. ما از توسعه سؤال نمی‌کنیم و فقط می‌گوییم باید توسعه پیدا کنیم و حرف باطلی هم نیست. زندگی‌نامه در این تاریخ، اقتضایش این است.

[۱]. خطبه ۵ نهج‌البلاغه

[۲]. سوره بقره، آیه ۲۹

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.