تطورات معنای علم و علوم انسانی در جهان مدرن و جهان اسلام – بخش دوم

حجت الاسلام حمید پارسانیا

0

ناسازگاری رویکردهای سه‌گانه از علم، با رویکرد اسلامی

سه تلقی پوزیتویستی، تفهّمی و پسامدرن از علم، هر یک تفسیری از علم دارند که به اقتضای لوازم منطقی خود، نه با نگاه دینی به عالم و هستی، نه با تدین و زیست مؤمنانه، نه با فرهنگ و تمدن اسلامی، و نه با متون روایی و قرآنی سازگار نیستند. این سه تلقی، به ‌رغم اختلافاتی که با یکدیگر دارند، از مقتضیات فرهنگ مدرن غرب بوده و از لوازم منطقی رویکرد سکولار و دنیوی به هستی هستند.

نگاه دینی به هستی، در گرو اعتقاد به هستی قدسی و امر متعالی است و به لحاظ منطقی، اذعان به چنین امری، مستلزم پذیرش ارزش علمی مفاهیم و گزاره‌هایی است که از تحقق آن هستی قدسی خبر می‌دهند. چنین اعتقادی با انکار ارزش علمی این مفاهیم و گزاره‌ها، ناسازگار است؛ درحالی‌که هر سه تلقی گفته‌شده، در نفی ارزش علمی گزاره‌های دینی و متافیزیکی، اختلافی ندارند.

فرهنگ و تاریخی که در آن، اعتقاد و ایمان دینی وجود دارد، نمی‌تواند تعاریفی از علم را بپذیرد که امکان شناخت و وصول به حقایق دینی را نفی می‌کنند و بذر تردید و شک نسبت به پایه‌ها و بنیادهای ایمان دینی در درون خود دارند.

فرهنگ و تمدن مدرن، به زندگی دنیوی بسنده­ کرده ­است. افراد در این فرهنگ، به تناسب رویکرد این ‌جهانی خود، یا به انکار حقایق معنوی می‌پردازند و مفاهیم دینی را ساخته‌هایی ذهنی در خدمت منافع طبقاتی و گروهی می‌دانند؛ و یا آنکه اگر این معانی و مفاهیم را به ‌صراحت نفی نمی‌کنند، با دیده شک و تردید در آن‌ها می‌نگرند؛ و البته گاه به دلیل کارکرد مثبت و بی‌بدیل این معانی، از ضرورت حضور آن‌ها برای تداوم زندگی دنیوی نیز سخن می‌گویند.

 فرهنگی که ویژگی‌های فوق را دارد، با تعریفی از علم و یا با بخشی از علم سروکار دارد که با کارکرد ابزاری خود، نیازهای این جهانی بشر را تأمین کند. چنین فرهنگی، بی‌نیاز از معانی و یا مصادیقی از علم است که راه را بر آسمان‌های معنوی می‌گشاید و بلکه آن علوم را به دلیل اینکه زندگی دنیوی او را در معرض پرسش و چالش قرار می‌دهد، تاب نمی‌آورد و از آن اعراض می‌کند. قرآن کریم، دلیل انحراف برخی از افراد را که علم به مبدأ و معاد و مانند آن را انکار می‌کنند، این می‌داند که آن‌ها به دنبال عمل کردن به فجور خود هستند: «بَلْ یرِیدُ الْإِنسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ».

همان ‌گونه که فرهنگ مدرن غرب، نیازمند علمی است که متناسب با آن باشد، فرهنگ و تمدن اسلامی نیز در حیات و تداوم خود، اقتضای حضور علم متناسب با خود را دارد. از طرف دیگر، همان ‌گونه که تمدن اسلامی و یا تمدن غرب، علم مناسب با خود را طلب می‌کنند، هر معنایی از علم نیز، فرهنگ و تمدن مناسب با خود را به دنبال می‌آورد. به همین دلیل، علم یکی از مفاهیم و معانی کلیدی برای فرهنگ‌های مختلف بوده و در کنار دیگر مفاهیم پایه و کانونی فرهنگ قرار می‌گیرد.

جایگاه مفاهیم بنیادین در فرهنگ‌های بشری

مفاهیم کانونی هر فرهنگ، مفاهیمی هستند که تکوین و تداوم فرهنگ‌ها، وابسته به حضور و بقای آن‌هاست. هر گاه یک فرهنگ بتواند معانی مربوط به خود را، وارد فرهنگ دیگر ساخته و معانی بدیل آن‌ها را از متن زندگی و حیات آن فرهنگ خارج سازد، آن فرهنگ به ‌صورت فرهنگ غالب و پیروز در ­خواهد ­آمد. اگر یک فرهنگ، نتواند مفاهیم بنیادی و کانونی خود را حفظ کند، راه زوال و نابودی را طی خواهد کرد.

اگر جامعه‌ای، در مواجهه با جامعه دیگر، با استفاده از قدرت و امکانات سیاسی، نظامی و اقتصادی خود، بر جامعه دیگر غلبه کند، اما نتواند مفاهیم و معانی بنیادین خود را گسترش دهد و یا نتواند از معانی و مفاهیم پایه خود دفاع کند، نه‌تنها نمی‌تواند هویت جامعه مغلوب را دگرگون سازد، بلکه ممکن است خود در متن فرهنگ جامعه مغلوب، مضمحل و نابود شود.

در حمله مغولان به ایران، با وجود اینکه مغولان به لحاظ نظامی و سیاسی غالب شدند، اما به لحاظ فرهنگی، در جامعه ایران منحل شدند. همچنین رمز گسترش فرهنگ اسلامی نیز، در توسعه و گسترش مفاهیم پایه و کلیدی آن بوده ­است؛ تا حدی که توسعه فرهنگ اسلامی در برخی از مناطق، بدون مواجهه سیاسی بوده ­است.

اکنون نیز همین اتفاق می‌تواند در روابط بینا فرهنگی غرب با جهان اسلام رخ دهد. اگر غرب بتواند مفاهیم کلیدی و پایه خود را وارد فرهنگ مسلمانان کند و به ‌تناسب آن، مفاهیم کلیدی و پایه جهان اسلام را به حاشیه براند، فرهنگ اسلامی هویت خود را از دست ‌داده و در چارچوب مفاهیم پایه جدید بازخوانی ­شده و تجدید سازمان پیدا می‌کند. اما اگر فرهنگ غرب نتواند این کار را انجام دهد، غلبه سیاسی و یا نظامی نمی‌تواند موجب تغییر فرهنگ و هویت جامعه اسلامی شود؛ بلکه فرهنگ اسلامی، دیر یا زود، با ابعاد سیاسی و اقتصادی غرب، در چارچوب مفاهیم و معانی کلیدی خود عمل خواهد کرد.

تصرف لفظ علم در جهان اسلام، توسط معنای مدرن علم

بنا بر آنچه بیان شد، مفهوم علم یکی از مفاهیم کلیدی هر فرهنگ است و خلل در آن، دیگر معانی فرهنگی را نیز متزلزل می‌کند. در شرایط فعلی جهان اسلام، مفهوم علم، نظیر برخی دیگر از مفاهیم، در معرض آسیب جدی قرار گرفته است؛ بدین‌صورت که معانی جدید علم، در قالب همان الفاظ موجود در جهان اسلام، جایگزین معانی پیشین علم شده‌اند.

اگر تبدیل این معانی، با تغییر الفاظ صورت می‌گرفت، این تغییر بنیادین با سهولت بیشتری در معرض خودآگاهی اجتماعی قرار می‌گرفت در نتیجه، احتمال مقاومت اجتماعی و فرهنگی بیشتر می­بود؛ اما چون این تغییر تنها در افق معنا و مفهوم انجام ‌شده ­است و الفاظ به ‌صورت پیشین خود باقی ‌مانده‌اند، این تغییر عمیق فرهنگی، پنهان مانده و به نرمی انجام می‌شود. در این شرایط، مقاومت در برابر تبدلات هویتی فرهنگ، دشوارتر و سخت‌تر خواهد بود.

در فرهنگ اسلامی، لفظ علم پیشینه‌ای تاریخی و عقبه‌ای فلسفی، عرفانی و دینی دارد و از منزلت اجتماعی متناسب با این عقبه برخوردار است. در حال حاضر، این لفظ در محیط‌های علمی و آکادمیک، معادل لغتی قرار گرفته است که حامل معنایی متفاوت از معنای پیشین خود است؛ معنای جدیدی که در مقطع خاصی از تاریخ اندیشه مدرن پدید­ آمده ­است. در ترجمه Science به علم، معنای قرن نوزدهمی این لفظ منظور بوده ­است و بنابراین، علم معادل­ شده ­است با معرفت آزمون‌پذیر و تجربی!

قرار گرفتن لفظ «علم» برای معنای جدید، موجب­ شده ­است تا در جامعه علمی ما، سایر مصادیق مفهوم تاریخی علم، از ذیل آن خارج‌شده و در قبال لغات و مفاهیم دیگری که مقابل Science هستند، سرگردان و بی‌پناه شوند.

علم در متون و تاریخ اندیشه اسلامی

قرآن کریم از بنی‌اسرائیل به ‌عنوان کسانی یاد می‌کند که قضایای علمی را به گزاره‌های محسوس و آزمون‌پذیر محدود می‌کنند. آن‌ها به موسی گفتند: ما به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر اینکه خداوند را آشکارا ببینیم: «لَن نُّؤْمِنَ لَک حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَهً».

در قرآن و روایات، از جسمانی نبودن خداوند و اینکه خداوند با حس شناخته نمی‌شود، بسیار سخن گفته‌ شده ­است. این آیات و روایات که بر اساس آن‌ها، خداوند با چشم دیده نمی‌شود و علم به او با غیر حس است، با رویکردهایی که معرفت‌های غیر حسی را علمی نمی‌دانند، ناسازگار است.

در قرآن کریم، با وجود آنکه از حس به ‌عنوان ابزار شناخت علمی یاد شده ­است، علم به معرفت حسی محدود نمی‌شود و از علم عقلی و یا علومی که به ‌وسیله قلب، وحی و یا مانند آن حاصل می‌شوند، سخن گفته ‌شده ­است. در متون مزبور، علوم حسی، عقلی و وحیانی مستقل و گسیخته از یکدیگر نیستند و اگر کسی از عقل و قلب سلیم برخوردار نباشد، علم حسی و تجربی او نیز گرفتار آسیب می‌شود.

در تاریخ تفکر در جهان اسلام، علم به دانش آزمون‌پذیر محدود و مقیّد نمی‌شود و نقش ابزاری برای شناخت طبیعت و یا تسلط بر آن را ندارد؛ بلکه علم امری است که پیش از آنکه به کارِ شناخت وسایل و ابزارهای عمل درآید، اهداف، آرمان‌ها و ارزش‌های زندگی را شناسایی می‌کند؛ آغاز و انجام انسان و مبدأ و معاد او را می‌شناسد و مرزهای ایمان و اعتقادات صحیح و باطل را معرفی می‌کند. علم حجت و برهان را بر صدق توحید و بطلان شرک تمام نمی‌کند؛ بلکه مسیری است که به نفس ذات خود، آدمی را به سعادت می‌رساند.

در هستی‌شناسی قرآنی، فاصله آدمی تا ملکوت عالم و خداوند، فاصله‌ای زمانی و مکانی و فاصله‌ای دو سویه نیست؛ بلکه فاصله یک‌سویه با چیزی است که به آدمی نزدیک‌تر از خود اوست.

بـیـدلی در هـمـه ایام خدا با او بود                                                   او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد

علم، تنها وسیله‌ای نیست که انسان از آن برای شناسایی این مسیر و وامنهاد در آن استفاده کند، بلکه متن مسیر و همان امری است که به ذات خود، آدمی را به مقصد می‌رساند؛ زیرا فاصله انسان با خداوند، از نوع فاصله جهل و علم و بلکه از نوع فاصله غفلت و تنبّه است و علم همان نوری است که با آن، این فاصله طی می‌شود.

قرآن کریم در گفتگو با انسانی که در صحنه قیامت حاضر شده­ است، می‌فرماید: «لَقَدْ کنتَ فِی غَفْلَهٍ مِّنْ هَذَا فَکشَفْنَا عَنک غِطَاءک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ؛ تو از این صحنه، غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز، چشمت تیزبین است». در قیامت حادثه جدیدی اتفاق نمی‌افتد. در آن روز، از قیامت پرده‌برداری نمی‌شود. قیامت بزرگ‌تر از آن است که جایی برای حجاب و پرده بگذارد. قیامت نبأ عظیم است و سراسر عالم، قیامت است. در قیامت، تنها حجاب از انسان گرفته می‌شود و چشم انسان تیز می‌شود: «فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ».

امام رضا (ع) فرمود: از ما نیست کسی که قائل نباشد که بهشت و دوزخ الآن موجود است؛ یعنی هر عملی که ما امروز انجام می‌دهیم، یا آتش دوزخ است و یا روح و ریحان بهشت و ما یا در بهشتیم و یا در دوزخ. تا قبل از قیامت، انسان در خواب است و قیامت هنگام بیداری است: «الناسُ نِیامٌ اِذَا مَاتُوا انتَبِهُوا؛ آدمیان خوابند و هنگام مرگ بیدار می‌شوند.» امیرالمؤمنان علی (ع) مرگ را ادراک چیزی می‌داند که قبلاً نمی‌دانستیم: «الموتُ إدراک مَالَاتَعْلَم».

بنابراین، علم فقط ابزاری نیست که انسان برای سفر از آن کمک می‌گیرد؛ بلکه خودْ مسیر و سفر است. در فرهنگ قرآن، علم ارزش نهایی نیست، اما یکی از مهم‌ترین ارزش‌هاست؛ به ‌گونه‌ای که از آن، به ‌عنوان غایت خلقت آسمان‌ها و زمین و حتی غایت عبادت و پرستش یاد شده ­است. «اللهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللهَ قَدْ أَحَاطَ بِکلِّ شَیءٍ عِلْمًا؛ خداوند هفت آسمان‌ و زمین‌های مثل آن‌ها را خلق کرد و امر بین آن‌ها فرود می‌آید تا علم پیدا کنید به اینکه خداوند بر هر چیز تواناست و بر هر چیز عالم است.» در برخی از آیات، با آنکه از عبادت به ‌عنوان غایت خلقت جن و انس یاد شده ­است «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» برخی از مراتب علم نیز غایت و هدف عبادت معرفی‌ شده‌اند «وَاعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یأْتِیک الْیقِینُ» یعنی با آنکه اصل عبادت، متوقف بر برخی از مراتب علم است، نفس عبادت مقدمه‌ای برای رسیدن به ‌مراتب دیگری از علم است.

بدون شک، زیست مؤمنانه انسان و فرهنگ اسلامی، بدون حضور معنای مزبور از علم و قداست آن، نه شکل می‌گیرد و نه قابل تداوم است. در دوران معاصر، لفظی که بر این معنای عمیق و پردامنه از علم دلالت می‌کرد، معادل برای معنای مدرن آن قرار داده ‌شده ­است. این دلالت جدید، در حاشیه مرجعیّت علمی کشورهای غربی، فرهنگ علمی جامعه را در سطوح مختلف، از آموزش عمومی تا آموزش‌های رسمی کلاسیک تصرف ­کرده ­است. به ‌گونه‌ای که در ادبیات علمی جامعه ما، از دلالت‌های تاریخی علم، به ‌عنوان دلالت‌های غیر دقیق، تاریخی و مانند آن یاد می‌شود!

مفهوم علم نزد حکیمان و فیلسوفان مسلمان

مفهوم و کلمه علم در جهان اسلام، با مفهوم این کلمه در دوران معاصر متفاوت است. همان ‌گونه که بعد از رنسانس، علم صورت‌بندی‌های مختلف و متعددی در جهان غرب داشته است، مفهوم علم در تاریخ اسلام نیز با تعاریف و برداشت‌های متکثری همراه ­بوده ­است؛ و همان ‌گونه که مفاهیم مدرن علم، به ‌رغم تمایزات خود، از جهات مشترکی برخوردارند که متناسب با فرهنگ غرب است، تعاریف مختلف علم در جهان اسلام نیز، به سبب تعاملی که با متون و نصوص دینی داشته‌اند، از زمینه‌ها و عناصر مشابهی بهره‌مندند.

در این بحث، به یکی از مفاهیم و معانی علم که در تاریخ تفکر اسلامی استمرار داشته است، اشاره می‌شود و علوم انسانی و به دنبال آن، علوم انسانی اسلامی، بر اساس آن مورد تأمل قرار می‌گیرد. معنای مورد نظر، مفهومی است که فیلسوفان جهان اسلام، از فارابی تا ابن‌سینا، سهروردی، خواجه‌نصیرالدین­طوسی، صدرالمتألهین و حکمای نوصدرایی معاصر از آن استفاده ­کرده‌اند.

این مفهوم، اگرچه حس و تجربه را ابزار تأمین و تحصیل برخی از علوم می‌داند، علم را محدود به آن نمی‌کند. علم در این معنا، اولاً دانش‌های حسی، تجربی، عقلی، شهودی و وحیانی را در برمی‌گیرد، ثانیاً میان همه مراتب علم، پیوستگی و یکپارچگی وجود دارد. بنابراین، در این دیدگاه نمی‌توان علوم حسی و آزمون‌های تجربی را مستقل از عقبه عقلی و یا شهودی آن مطرح کرد.

در این دیدگاه، علم همواره با محوریت عقل در عرصه فرهنگ و تاریخ بشری حاضر می‌شود. اما از آنجا که عقل تنها ابزار تأمین معرفت علمی نیست، در تعامل با حس و وحی، سطوح مختلفی از عملیات علمی را تأمین می‌کند: در تعامل با حس و آزمون، به ‌صورت عقل تجربی؛ در تعامل با وحی و نقلِ حاصل از وحی، به ‌صورت عقل استنباطی؛ و در تعامل با شهودهای باطنی فرد، به ‌صورت عقل تجریدی ظاهر می‌شود.

فعالیت‌های متکثر و گسترده عقل، موجب می‌شود تا عینیّت به عالم طبیعت مقیّد نشود و دانش و معرفت علمی، به گزاره‌های تجربی و آزمون‌پذیر محدود نباشد؛ بلکه گزاره‌های ارزشی، اخلاقی و متافیزیکی را نیز در برگیرد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.