“…گاهی سخن از غرب شناسی می گویند. اگر مقصود گویندگان این است که ماهیت غرب را بشناسیم، با این شناخت شرق شناسی را هم می شناسیم و این شناخت ممکن است مایه تذکر و رهایی از استیلا باشد. اما اگر منظور ناچیز انگاشتن فکر و علم غربی و جستجوی عیبها و ایراد سرزنشها باشد نتیجه معکوس می دهد و حتی به تسلیم در مقابل قهر غرب می انجامد. یک معنی دیگر هم برای غرب شناسی قابل تصور است و آن اینکه ما غرب را به همان نحو که غرب شرق را متعلق علم خود قرار داده است مورد پژوهش قرار دهیم. این کار در شرایط کنونی نه آسان است و نه مطلوب. آسان نیست زیرا غرب در برابر ما و در زیر چشم ما آرام و خاموش نمی نشیند و در برابر ما به یک شئ مبدل نمی شود. مطلوب هم نیست زیرا ابژه کردن آدمها جز با میل به غلبه و قدرت استیلا بر آنان میسر نمی شود و این میل همان است که غرب را راه برده و به اینجا رسانده است. آیا مطلوب اقوام شرقی باید رسیدن به مقامی باشد که غرب چیره گر به آن رسیده کار این اقوام بسیار دشوار است. آنها نه فقط چهارصد سال استیلای غرب را تحمل کرده اند، بلکه اگر بنای تمدن غرب ویران شود. این خطر وجود دارد که بر سر ایشان فرو ریزد.
با شرق شناسی چه باید بکنیم؟ این مسئله، مسئله اساسی ماست و آینده ما به آن بستگی دارد. شرق شناس به ما می گوید شرق، شرق افسانه و شرق آغاز است. شرق کنونی روح ندارد. مردم شرقی هم عقل ندارند و با زمان و عصر هماهنگ نیستند و حساب سرشان نمی شود. نظم و ترتیب ندارند و در زمان حال زندگی می کنند و از آزادی دورند. ما به گوینده این سخنان چه بگوییم؟ آیا بگوییم غرب، غرب استیلا و ظلم و تعدی و توطئه و غارتگری و ایجاد جنگ و نفاق و اختلاف و خودپرستی است؟ بی شک اینها که گفتیم کار غرب است، اما شرق شناس باکی از حرفهای ما ندارد. او غرب را غرب آزادی و غلبه آن را عین عدل و عقل می خواند و می گوید این دیگر به خود مردم شرق مربوط است که اهل آزادی و علم و عقل و نظم و قانون و آینده نیستند و نمی توانند رسم و نظام غرب را از آنِ خود کنند…”
رضا داوری اردکانی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب “دربارۀ غرب” رضا داوری اردکانی
📗کتاب ” شرق شناسی” نوشته ادوارد سعید ترجمه لطفعلی خنجی
📙کتاب “شرقشناسی: پسامدرنیسم و جهانیشدن” نوشته برایان ترنر ترجمه سعید وصالی