قرن هجدهم، قرن خودآگاهی مدرنیته
عصر روشنگری از دو جهت در تکوین فلسفۀ تاریخ جدید و اندیشه ترقی حائز اهمیت است. اول جایگاه تکوینی این عصر به دلیل نقش آن در صورت بندی ابتدایی اندیشۀ ترقی است. روشنگری بینشی را به تاریخ برانگیخت که بر اساس آن، انسان واجد توانایی وضع قوانین دربارۀ تحولات تاریخی می شود. از این جهت، طرح روشنگری، نسبت به مسیحیت، هم تابع و هم طغیانگر است. در مسیحیت، انسان از مبدائی خاص آغاز می شود و بر اساس سیری مشخص در حرکت بود. تعیین قوانین تاریخ و جزئیات تاریخی متکی بر اندیشۀ وحیانی و بر عهدۀ شهود الوهی قرار داشت. در حقیقت تقابل امر ثابت و متغیر در مسیحیت وجود نداشت، زیرا ماهیت انسان، امری متغیر و رو به کمال بوده و علم به این ماهیت متغیر، در حیطه علم خداوند قرار می گرفت. از این رو، نه تعیین ماهیت انسان و نه مشخص کردن مسیر تکامل او در حیطۀ علم و اختیار بشری نمی گنجید. روشنگری کوشید این اندیشه را در حیطۀ اختیارات انسان قرار دهد و طرحی را که بر اساس مشیا الهی مقرر شده بود، به اندیشه ترقی دنیوی تبدیل کند.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
کتاب ” اندیشه ترقی” نوشته سیدنی پولارد ترجمه حسین اسدپور پیرانفر
کتاب “ریشه های الهیاتی مدرنیته” نوشته مایکل آلن گیلسپی ترجمه زانیار ابراهیمی
کتاب ” تاریخ فلسفه -جلد۶- از ولف تا کانت” نوشته فردریک کاپلستون ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
کتاب ” فسلفه روشنگری ” نوشته ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن
کتاب ” درآمدی تاریخی بر نظریۀ اجتماعی ” نوشته الکس کالینیکوس ترجمه اکبر معصوم بیگی
کتاب ” مفهوم کلی تاریخ ” نوشته رابین جورج کالینگوود ترجمه علی اکبر مهدیان