مبانی نظری غرب مدرن – بخش اول

دکتر شهریار زرشناس

موضوع سخن بنده، مبانی نظری غرب مدرن است. قبل از این بحث، لازم است دو مقدمه مطرح کنم. یک مقدمه پاسخ به این پرسش که چرا باید درباره چنین موضوعی حرف بزنیم؟ مقدمه دوم هم این است که راجع به تاریخ غرب بحث کنیم؛‌ اینکه غرب مدرن چگونه ظهور ­کرده ­است و چه سیری در تاریخ غرب طی شده تا به غرب مدرن رسیده ­است. این‌گونه نیست که ما بتوانیم ابتدا به ساکن راجع به مدرنیته و غرب مدرن سخن بگوییم. غرب، تاریخ و پیشینه‌ای دارد که مدرنیته بخشی از آن است و نمی‌توان درباره غرب مدرن سخن گفت و تاریخ آن را نادیده گرفت.

مقدمه اول: ما و غرب

در مقدمه اول، مسئله این است که غرب مدرن و مدرنیته، در زندگی ما اموری فانتزی و تفننی نیستند. ممکن است کسانی بگویند ما خودمان هزاران مسئله و مشکل‌داریم، خودمان دچار بی‌کفایتی و عدم مدیریت هستیم، چه ضرورتی دارد که به غرب و مدرنیته بپردازیم.‌ اینجا یک مسئله بسیار مهمی وجود دارد که اگر آن را توضیح ندهم، گرفتار مغالطه می‌شویم.

بیش از دویست سال است که آن چیزی که ما به نام غرب مدرن می‌شناسیم، جهانگیر ­­شده ­است و تمام دنیا را گرفته است. غرب مدرن دیگر یک بیگانه نیست؛ اتفاقاً تمام مسائلی که ما امروز درگیر آن هستیم، ریشه در نسبت ما با مدرنیته و غرب مدرن دارد. از بیکاری و گرانی و وضع اقتصاد امروزمان تا مشکلات مربوط به نظام آموزش عالی، مسئله ترافیک، آلودگی هوا، مناسبات اجتماعی و اخلاقی، آمار بالای طلاق و پایین آمدن تعداد ازدواج، همه این‌ها به مدرنیته مربوط است. مدرنیته مسئله دور و غریبی برای ما نیست، بلکه نزدیک‌ترین و مرتبط‌ترین مسئله ماست.

دویست سال است که ما درگیر موضوعی شده‌ایم و این موضوع آن‌چنان فرآیندهای زندگی ما را عوض کرده و دنیای ما را تغییر ­داده ­است که این معضلات را نمی‌توانیم حل کنیم، مگر اینکه مدرنیته را بشناسیم و نسبت خود را با آن بفهمیم. دویست سال است که ما مدل‌هایمان را به صورت تقلیدی از مدرنیته می‌گیریم و این شرایط امروز ما دقیقاً نتیجه یک تقلید بدون ذکر و فکر و سطحی از مدرنیته است. بنابراین ما نمی‌توانیم به امور خودمان بپردازیم، مگر اینکه اول بفهمیم مدرنیته چیست، ما چرا به آن مبتلا شدیم و چه نسبتی با آن برقرار کرده‌ایم. اگر ما می‌خواهیم از مدرنیته رها شویم، باید اول آن را بشناسیم و بعد از اینکه شناختیم، ببینیم این مدرنیته چه روزنه‌ها و چه راه‌های مفرّی دارد یا چطور می‌توان فشارش را کمتر کرد.

در قرن چهاردهم میلادی، مدرنیته امری بود که اختصاص به منطقه‌ای در اروپا داشت:‌ ایتالیا و اسپانیا و تا حدی بخش‌هایی از آلمان و انگلستان. آن‌ها توانستند اسلحه آتشین، تفنگ و توپ باروتی بسازند.[۱] بعد از آن با تکیه بر این سلاح‌ها، سراغ تمام ملت‌های دنیا رفتند. در سال ۱ میلادی وقتی «کریستف کلمپ» به آمریکا رفت، چگونه توانست یک جماعت سرخ‌پوست را شکست دهد و بر آن‌ها مسلط شود؟ علتش این بود که توپ و تفنگ داشتند.

از قرن هجدهم به این نتیجه رسیدند که برای تسلط بر نقاط مختلف دیگر به سراغ وسیله زور نروند. سرمایه‌داری وقتی وارد مرحله صنعتی و تولیدات انبوه شد، بازارهای زیادی برای محصولات خود نیاز داشت و به همین دلیل، تمام دنیا را به بازار مصرف تبدیل کرد. به دنبال آن نظام جهانی اقتصادی درست کردند. همه باید یک سهم در این نظام می‌گرفتند. ما هم از این قاعده مستثنا نبودیم.‌ این‌گونه است که از سال ۱۲۱۵ هجری قمری در آغاز سلطنت فتحعلی شاه، انگلیس‌ها به سراغ ما آمدند. تاریخ ما از آن لحظه به بعد، به غرب مدرن مرتبط شد.

در ابتدا سهمی که برای ما در نظر گرفتند، فقط بازار مصرف و تأمین نیروی کار بود، اما وقتی نفت را کشف کردند، سهم ما تغییر کرد و به تأمین‌کننده نفت تبدیل شدیم.‌ این اقتصاد تک‌محصولی بیمار امروز، محصول آن سیاستی است که آن‌ها می‌خواستند. ما با یک مدل برنامه‌ریزی ‌شده مواجهیم که از ابتدا برای ما طراحی ‌شده ­بود. دویست سال است که استعمار این طرح را بر ما حاکم ­کرده ­است. برای تحقق این طرح‌ها، باید ساخت‌های سنتی ما، پیشینه و فرهنگ ما و نظام اقتصاد خودکفای ماقبل‌مدرن را در هم می‌شکستند و این در مشروطه به ثمر رسید و بعد هم در قالب رژیم پهلوی. بروکراسی ما محصول سیاست‌های شبه‌مدرنیستی رژیم پهلوی است. می‌توانید این انتقاد را وارد کنید که چرا انقلاب اسلامی در این چند دهه نتوانسته است این وضعیت را عوض کند؟ اما باید دقت داشت که ریشه این وضعیت در مدرنیته است.‌ این بروکراسی و اقتصاد را شبه‌مدرنیست‌ها ساختند.‌ این را به لحاظ تاریخی می‌توان نشان داد. بنابراین پرداختن به مدرنیته برای ما بسیار پراهمیت است، چراکه زندگی ما به آن وابسته است.

[۱]. البته باروت را قبلاً چینی‌ها ساخته بودند اما هیچ ‌وقت از آن تفنگ و توپ نساختند.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.