گئورگ ویلهلم فریدریش هگل :
“…عقل، گوهر است یعنی چیزی است که همه واقعیات به وسیله آن و در ذات آن، وجود و قوام می یابند؛ عقل، قوه بی پایان است، یعنی چندان نیرو دارد که بتواند چیزی بالاتر از آرمان و بایستگی محض که گویی در جایگاهی ناشناخته بر فراز واقعیت و یا امری مجرد و انتزاعی در اذهان برخی از آدمیزادگان باشد، بیافریند، عقل، محتوای بی پایان است ، حقیقت و ذات همه چیز است ؛ عقل، ماده خویشتن را در خود دارد و آن را با کنش خود می پرورد. عقل برخلاف (هستی های ناقص و) محدود برای کنش خود به ماده بیرونی نیاز ندارد، برای پایندگی و کوشندگی خود وسائل بیرونی نمی خواهد؛ بلکه خود نگاهبان خویش و موضوع کنش خویش است . از یکسو، تنها شرط پیشین هستی خود است و غایتش غایت مطلق همه چیز است؛ و از سوی دیگر، خود عاملی است که این غایت را تحقق می بخشد و آن را نه تنها در جهان جسمانی، بلکه در جهان معنوی و در تاریخ عمومی، از حال درونی (یا قوه) به حال بیرونی (یا فعل) در می آورد. اینکه این مثال (یا عقل)، راستین و جاودان و همه توان است و خویشتن را در جهان نمودار می کند، و اینکه هرچه در جهان پیداست، جز عقل با همه شرف و شکوه آن نیست_همه اینها همچنان که گفتم در فلسفه ثابت می شود و در اینجا ما نیز درستی آن را مسلم می گیریم.
تنها غایت پژوهش فلسفی آن است که امور تصادفی و ممکن را طرد کند. تصادف و امکان همان ضرورت بیرونی است، یعنی ضرورتی است که از علل وابسته به اوضاع و احوال بیرونی ریشه می گیرد. در تاریخ، ما باید غایتی کلی و مقصودی غائی بجوییم، نه غایتی جزئی از روح ذهنی یا ذهن . این غایت کلی را باید به یاری عقل دریابیم، زیرا عقل فقط می تواند با غایت مطلق سر و کار داشته باشد نه با غایت محدود و جزئی . این غایت، محتوایی است که خود گواه خویشتن است و هر آنچه مایه دلبستگی انسانی است، بر آن استوار است. امر معقول، امری است که در خود و برای خود وجود دارد و از این رو هر چیزی که ارزشی دارد، هستی خود را از آن می گیرد….”
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📃 مقاله ” روشن اندیشی در نگاه هگل ” نوشته سید حمید طالب زاده
📙 کتاب ” عقل در تاریخ ” نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه حمید عنایت
📘کتاب ” پدیدارشناسی روح ” نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه سید مسعود حسینی و محمد مهدی اردبیلی
📗 کتاب ” پدیدارشناسی روح هگل ” نوشته مارتین هایدگر و ترجمه عقیل فولادی
📕 کتاب ” حیات ذهن ” نوشته هانا آرنت ترجمه مسعود علیا