📜پیدایش غرب مدرن
«ویل دورانت»، «پترارک» و «بوکاچیو» شاعر و نویسنده ایتالیایی قرن چهاردهم را نخستین انسانهای عصر مدرن مینامد.از حدود اواسط قرن چهاردهم در برخی شهرهای ایتالیا به ویژه فلورانس، نهضت فرهنگی – ادبیای ظهور کرد که حکایتگر پیدایش تدریجی بشر جدیدی بود که دیگر دلبستگیها و علایق و افق و تعلقات قرون وسطایی نداشت.رنسانس ، فصل نخست تاریخ غرب مدرن است. روح رنسانس، اومانیسم و رسیدن به این معنا است که بشر نیازی به هدایت غیبی ندارد. «یاکوب بورکهارت» صفت بارز رنسانس را «فردگرایی مدرن» میداند. «فردی» که با رنسانس و پس از آن تدریجاً مبنا قرار میگیرد، تجسم اراده نفسانی و سوداگر و دنیادوست خودبنیادی است که در طلب تصرف جهان برآمده است. نگرش خودبنیادانه به آدمی به عنوان دائر مدار عالم به نحوی در «پیکودلا میراندولا» خودنمایی میکند. نیکولای کوزائی اگرچه گرایشهای پررنگ نوافلاطونی داشت اما با اهمیت ویژه ای که برای «عقل» و «حس» و تفسیر «نومینالیستی» مفاهیم «کلی» قائل بود و نیز تأکیدی که بر دور کردن فلسفه از صبغه دینی و بخشیدن صبغه طبیعی بدان داشته است از پیشروان تفکر مدرن غربی است. پیکودلا میراندولا، مارسیلیو فیچینو و به ویژه نیکولای کوزایی هیچ یک آشکارا ملحد نبودند و حتی ظاهری مذهبی و مسیحی داشتند اما تفسیری که از عالم و نسبت بشر با خود و جهان و جایگاه و حقیقت بشر ارایه میدادند (به ویژه فیچینو و میراندولا) به گونه ای بود که نحوی خودبینانه نفسانی در آن غلبه داشت و این چیزی نبود مگر بیان روح عهد مدرن. بارنسانس اساساً یک عهد تاریخی – فرهنگی و یک افق و نسبت تازه ظهور میکند و این امر {به ویژه فراگیری و عمق و وسعت و قدرت و همچنین تداوم آن در تاریخ پانصد ساله اخیر} بسیار شدیدتر از آن است که بتوان تحققاش را صرفاً به عکسالعمل در قبال قرون وسطی محدود و از این طریق توجیه کرد.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📒کتاب “مبانی نظری غرب مدرن” نوشته شهریار زرشناس
📘کتاب “معمای مدرنیته” نوشته بابک احمدی
📗کتاب “درباره غرب”نوشته رضا داوری اردکانی
📕کتاب «زمینه های تاریخی مدرنیته” نوشته محمود خاتمی
📒یادداشت “گفتاری در باب ماهیت تاریخی تمدن غرب” نوشته مراد فرهادپور